سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینم نوشته های  قشنگ  شما عزیزان  که برای من بسیار ارزشمندند.
از همه ی شما دوستان خوبم متشکرم 
 

میترا

ماه و خورشید وگل نسترن و سوسن و یاس همه تقدیم کنند
لطافت و عطر وجودشان را
کوچه گل باران است
ماه خود را به زمین رسانده تا از دیدن نور جمالت بی بهره نباشد
و من در کوچه های آرزو سالیان سال است به انتظار نشسته ام
ای خورشید تابان تا کی می خواهی زیر ابر پنهان باشی
دلها یخ زده اند و نیازمند گرمای وجودت
مولای من بیا بیا دیگر آرام قرار نداریم

کلبه ی احزان

ماه و خورشید وگل نسترن و سوسن و یاس همه تقدیم کنند
روز میلاد گل نــرگس و آن منجــی ناز، ثبت تقـویـــم کنند
همه‏ی عرش و فروغ نگهِ خنـده ‏لبان، مست آن روز شونـد
که ظهور رخ مهـــــــــدی پسر فاطمه را جمعه ترسیم کنند

محمد

ماه و خورشید و گل نسترن و نرگس و یاس همه تقدیم کنند 
بر جمالت ، هر آنچه از زیباییست ...
رودها و دریاها ، بهر رسیدن به ساحل امن تو در خروشند...
دشت ها، در پهنه ی آرامش تو ، آرام دارند...
کوه ها ، بر هیبت خدایی تو، استوارند ...
طلوع ، شعف بر آمدنت دارد و غروب داغدار انتظاری دیگر ...
همه آمدنت را در شور و سرورند ...
اما آدمی، جز جهل و غفلت و شرم و خجلت، هبه ای ندارد...
مولا بیا!
اما اگر آمدی ، چشمت را بر شرممان ببند...

سما

ماه و خورشید وگل نسترن و نرگس و یاس
همه تقدیم کنند این آواز
که تو ای روشنی دیده ز تو
چشم من مانده به سوی ره تو
تا به کی تاب فراغ و عطشت
تا به کی دوری عطر نفست
تا به کی تاب برآریم بر خاک
تا به کی نغمه سراییم از باک
یک دمی چهره بنما دل بی طاقت را
پرده بردار، سکوت غم این غربت را 

تربچه

ماه و خورشید وگل نسترن و نرگس و یاس همه تقدیم کنند
آه ه ه ه ه ه
خوش به حال ماه وخورشید و...........که تمام وجودشون رو تقدیم می کنن
آدمها اگر هم زبانا تقدیم کنن ..........
کو تا عمل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کو تا تقدیم؟؟؟؟؟؟؟
کو تا خلوص؟؟؟؟؟

علی (‌آدمک ها)

روزها، هفته ها، ماه ها، سالها و حال؛ میلادت فرا رسیده است و از ما عمری گذشته؛ولی چرا غروب تلخ انتظار را به طلوع در کنار هم ماندن مبدل نمی کنی؟به امید آنروز که بیایی و کلبه ی کوچک و حقیرانه ی مارا با امدنت نور باران کنی...

آسمان

ماه و خورشید وگل نسترن و نرگس و یاس همه تقدیم کنند ، همه نور و عطر خویش را بر سخنی ، بر حقیقتی پنهان که جز اندکی دیده تاب دیدنش ندارند ، آن واقعه سخت که سخنی از ائ نخواهند گفت

جوون

دلم گرفته دوباره اشکم بیادبارون       درددل من بجزرهایی نداره درمون
تپیده قلبم بیادیک رازکه بی قرارم       بیاداون رازحتی توغربت یه یاری دارم

خودش میدونه میشکنه قلبم بانامردیا    میخوام بدونه که یادم کنه باهمدردیا
میخوام بیادورهایی بده پرنده روباز    میخوام بیادومنوببره تااوج پرواز
میخوام بیادوهمیشه باشه توآسمونم      بیاداون یاربعدرهایی بازم می مونم
خودش میدونه رهایی من مثه خیاله     بدون اون عشق حتی باپروازفکری محال

ی

ماه و خورشید وگل نسترن و نرگس و یاس همه تقدیم کنند ........
ماه لبخند به شبهای سیاه و خورشید درخشندگی و گرمی عشق ، وگل نسترن  نیز سلامی به نسیم، نرگس و یاس هم همه زیبایی و مهر و صفاوسپیدی .....و این ها همه از توست
چه باشم چه نباشم رسم اینجا اینست ........

صدای سکوت

ماه و خورشید وگل نسترن و نرگس و یاس همگی سجده کنند.....پس من چی؟.........

 


 


نوشته شده در  یکشنبه 86/6/11ساعت  2:1 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :